نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تفریح با ریاضی و آدرس managheby.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

 

علت درس نخواندن دانشجویان کشف شد

1- در سال 52 جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است

 به این ترتیب 313 روز باقی میماند

2- حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا

 مطالعه ی برای یک فرد نرمال مشکل است 263 روز باقی میماند

3- در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا 122 روز

میشود بنابراین 141 روز باقی میماند

4- اما سلامتی جسم و روح روزانه 1ساعت تفریح را می طلبد که جمعا 15

روز میشود پس 126 روز باقی میماند

5- طبیعتا 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز

 میشود پس 96 روز باقی میماند

6- 1ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است

 چرا که انسان موجودی جتماعیست این خود 15 روز است.پس 81 روز

 باقی میماند

 

7- روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند پس 46

روز باقی میماند

8-تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند پس 16

روز باقی میماند

9- در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید پس 6روز باقی میماند

10- در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود پس 3 روز باقی میماند

11- سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرد پس 1

روز باقی میماند

12- 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست چگونه میتوان در آن روز

 درس خواند؟

نتیجه اخلاقییک دانشجوی نرمال نمی تواند درس بخواند

 


 

 

 

 

 

 

 

ریاضی دان می گوید:3 اول است ، 5 اول است ،7 اول است ولی 9 اول نیست.پس یك مثال نقض داریم و قضیه درست نیست.

مهندس می گوید: 3 اول است ، 5 اول است ، 7 اول است .خوب همه ی اعداد فرد اول هستند.فیزیك دان می گوید: 3 اول است،5 اول است،7 اول است،9 خطای آزمایش است ،11 اول است و خوب با دقتی كه داریم ، می توانیم بگوییم همه ی اعداد فرد اولند.

 

 

تحقیق در تاریكی

ریاضی دان،فیزیك دان وزیست شناسی برای هدف های تحقیقاتی در اتاقی تاریك زندانی شدند.بعد از یك هفته اتاق را باز كردند.

زیست شناس گفت:"حوصله ام سر رفت یك قوطی را پیدا كردم و به زمین زدم،...."

فیزیك دان:"اتاق را گشتم تا تصویری از هندسه ی اتاق دستم آمد،آن گاه یك استوانه ی فلزی را در عرض 2 و طول 1 پیدا كردم ، با سرعت لازم و به طور عمودی به زمین زدم...."

در نهایت وقتی در سوم را باز كردند صدای ضعیفی به گوش رسید"فرض می كنیم كه c یك قوطی كنسرو باز شده است..."


توپ قرمزی را به ریاضی دان ، فیزیك دان و مهندسی می دهند تا حجم آن را تعیین كنند.

ریاضی دان شعاع آن را با خط كش محاسبه می كند.

فیزیك دان توپ را در یك ظرف مدرج آب می اندازد و... 

مهندس بعداز كمی فكر:"برم ببینم می تونم جدول حجم توپ های قرمز را پیدا كنم".


یك سیاستمدار كه قصد پرواز دارد از یك ریاضیدان می پرسد:
احتمال اینكه یك بمب در هواپیما باشد، چند است؟
ریاضیدان پس از یك هفته محاسبه: یك به ده هزار
این احتمال هنوز برای سیاستمدار بالا است و از ریاضیدان
می پرسد كه آیا روشی برای پایین آوردن این احتمال وجود دارد؟
ریاضیدان پس از یك هفته محاسبه پاسخ می دهد:
شما می توانید یك بمب با خود به هواپیما ببرید آنگاه
احتمال اینكه دو بمب در هواپیما باشد برابر حاصل ضرب
(1/10000)*(1/10000) یعنی یك به صدمیلیون و این یعنی
شما می توانید با خیال آسوده پرواز كنید.


یك ریاضیدان، یك فیزیكدان و یك مهندس زندانی می شوند.

در روز نخست هر یك، یك قوطی كنسرو گوشت برای غذا
می گیرند. این قوطی ها بسته اند.
پس از یك ساعت، نگهبان سری به سلول ها می زند.
در سلول شماره یك می بیند كه مهندس خوابیده و یك سنگ در
كنار قوطی خالی ست. نگهبان فكر می كند كه آری، مهندس، از
سنگ ابزاری درست كرده و با آن قوطی را باز كرده است.
در سلول شماره دو، فیزیكدان را سرگرم خوردن غذا وهمه
دیوار سلول را پُر خراش می بیند. نگهبان با خود می گوید كه
این فیزیكدان، قوطی را آنقدر به دیوار پرت كرد تا آنكه قوطی
خراب شد.
در واپسین سلول می بیند كه ریاضیدان در برابر قوطی نشسته و
زیر لب می گوید:"ما فرض می كنیم كه، اگر این قوطی باز باشد ... "


از آن هنگام كه ریاضیدانان "به جان" تئوری نسبیت من افتادند،

دیگر خود نیز از آن سر در نمی آورم.
انیشتین


روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشك بازی كنند. انشتین اولین نفری بود كه باید چشم می گذاشت. او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میكرد. همه پنهان شدند الا نیوتون …

نیوتون دقیقا در مقابل انشتین فقط یك مربع به طول یك متر كشید و درون آن ایستاد. انشتین شمرد۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰ 
او چشماشو باز كرد ودید كه نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساك ساك) نیوتون بیرون( ساك ساك). 
نیوتون با خونسردی تكذیب كرد و گفت من بیرون نیستم. او ادعا كرد كه اصلا من نیوتون نیستم. تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت كنه كه نیوتون نیست… 
نیوتون ادامه داد كه من در یك مربع به مساحت یك متر مربع ایستاده ام… كه منو نیتون بر متر مربع میكنه 
از آنجایی كه نیوتون بر متر مربع برابر یك پاسكال می باشد بنابراین من پاسكالم پس پاسكال باید بیرون بره (پاسكال ساك ساك).


سیاه سوار شدن ریاضیدانان و فیزیكدانان

گروهی از ریاضیدانان و گروهی از فیزیكدانان با هم سوار ترن شده و به همایشی می روند.
هر فیزیكدان برای خود یك بلیط خریده اما ریاضیدانان تنها یك بلیط خریده اند. ناگهان یكی
از ریاضیدانان صدا می زند كه بازرس بلیط دارد می آید. آنگاه همه ریاضیدانان به دستشویی
ترن می روند. بازرس پس از دیدن بلیط فیزیكدانان می بیند كه دستشویی آزاد نیست، و تق و تق
به در دستشویی می زند، یكی از ریاضیدانان از زیر در ِ دستشویی بلیط را نشان داده و بازرس
پس از بازرسی آسوده از آنجا دور می شود.
هنگام برگشت فیزیكدانان همان ترفند را بكار می برند و برای گروه خود تنها یك بلیط می خرند.
آنها شگفت زده، می بینند كه ریاضیدانان برای خود هیچ بلیطی نخریده اند. ناگهان یك فیزیكدان
صدا می زند، كه بازرس در حال آمدن است. بازرس می آید. فیزیكدانان بی درنگ خود را در
دستشویی زندانی می كنند و ریاضیدانان سلانه سلانه به سوی دستشویی دیگر می روند و یكی
از ریاضیدانان پیش از رفتن به دستشویی، در ِ دستشویی فیزیكدانان را زده و می گوید:
"لطفا بلیط..."


یك ریاضیدان، یك فیزیك دان و یك زیست شناس در جلوی یك آسانسور ایستاده بودند.

9 نفر وارد آسانسور می شوند. پس از مدتی آسانسور برمی گردد و در آن باز
می شود و 10 نفر از آن بیرون می آیند.
زیست شناس: ظاهرا در آسانسور زاد و ولد شده و یك نفر به شمارشان افزوده شد.
فیزیك دان: 15% دقت در محاسبه.
ریاضیدان: اكنون اگر یك نفر وارد آسانسور شود، دیگر كسی در آن نیست.

 برگرفته از نوشته های حسین یوسفی از وبلاگ اطلاعات علمی

 

 

 

 


روزی از دکارت می پرسند: " چرا دستت شکسته؟"
دکارتمیگوید:هییچی..چشمت روز بد نبینه!می خواستم راس سهمی y=-x^2 رو اندازه 
بگیرم نمیدونم چی شد که یه دفعه از اون بالا لیز خوردم و افتادم روی خط y=-10!


روزی دانش آموز رشته ریاضی به مرد لبو فروش گفت: آقا یک کیلو لبو بده که دلتاش منهای صفر باشه. لبو فروش کمی فکر کرد و با تعجب گفت: دلتاش منهای صفر باشه یعنی چی؟ دانش آموز گفت: یعنی اینکه ریشه نداشته باشه.
 

 




برچسب‌ها:
[ شنبه 4 آبان 1392برچسب:, ] [ 16 ] [ مناقبی ]
درباره وبلاگ

این جانب مناقبی دبیر ریاضی این وب سابت را جهت تعامل و برقراری ارتباط دوستانه با سایر دبیران ریاضی ودانش اموزان در مورد ریاضییات و..... ایجاد نموده ام . امید است با نظرات سازنده خود ما را در این راه یاری نمایید.
موضوعات وب